بریدۀ کتاب
دیروز
0.0
صفحۀ 44
کارآگاه مک وی فنجان قهوهاش را از روی میز برداشت و از پنجره نگاهی به بیرون انداخت. آن طرف خیابان هتل دیگری به چشم می خورد. اغلب پنجره ها بجز یک پنجره تاریک بود.نور ضعیفی از آن پنجره بع بیرون می تابید. اتاق روشن در طبقه چهارم قرار داشت شاید یک نفر در حال مطالعه ، و یا در خواب بود و یادش رفته بود که چراغ را خاموش کند. شاید هم جسدی در اتاق در انتظار اکتشاف و رسیدن کارآگاه است! اینها برداشت یک کارآگاه از یک اتاق روشن در چنان ساعتی از شب است.
کارآگاه مک وی فنجان قهوهاش را از روی میز برداشت و از پنجره نگاهی به بیرون انداخت. آن طرف خیابان هتل دیگری به چشم می خورد. اغلب پنجره ها بجز یک پنجره تاریک بود.نور ضعیفی از آن پنجره بع بیرون می تابید. اتاق روشن در طبقه چهارم قرار داشت شاید یک نفر در حال مطالعه ، و یا در خواب بود و یادش رفته بود که چراغ را خاموش کند. شاید هم جسدی در اتاق در انتظار اکتشاف و رسیدن کارآگاه است! اینها برداشت یک کارآگاه از یک اتاق روشن در چنان ساعتی از شب است.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.