بریدهای از کتاب با شکر شکرت شیرین می شود کامم: بنده شاکر خدا باشیم، کسی که اهل شکر نیست، آدم نیست اثر محسن عباسی ولدی
1404/1/3
صفحۀ 190
بهش گفتم: به چی علاقه داری؟ گفت: به کتاب خوندن. گفتم: میخونی؟ گفت: نه. گفتم: چرا؟ گفت: برای خوندنِ کتاب باید اون رو دستم بگیرم و ورق بزنم؛ ولی من که نمیتونم این کار رو انجام بدم. اگه بخوام کتاب بخونم، باید مادرم کتاب رو جلو چشمم بگیره و ورق بزنه؛ اما اون، همه وقتش رو برا من گذاشته. مگه میتونم ازش توقع این کار رو هم داشته باشم؟! (شرح حال جانباز قطع نخاع از گردن به پایین) خدایا! تا حالا به هر نعمتی فکر کرده بودم؛ ولی دیگه به این فکر نکرده بودم که حتی دست گرفتن کتاب و ورق زدن اون، خودش یه نعمته. از طرف تو چقدر نعمت و از طرف من چقدر غفلت!
بهش گفتم: به چی علاقه داری؟ گفت: به کتاب خوندن. گفتم: میخونی؟ گفت: نه. گفتم: چرا؟ گفت: برای خوندنِ کتاب باید اون رو دستم بگیرم و ورق بزنم؛ ولی من که نمیتونم این کار رو انجام بدم. اگه بخوام کتاب بخونم، باید مادرم کتاب رو جلو چشمم بگیره و ورق بزنه؛ اما اون، همه وقتش رو برا من گذاشته. مگه میتونم ازش توقع این کار رو هم داشته باشم؟! (شرح حال جانباز قطع نخاع از گردن به پایین) خدایا! تا حالا به هر نعمتی فکر کرده بودم؛ ولی دیگه به این فکر نکرده بودم که حتی دست گرفتن کتاب و ورق زدن اون، خودش یه نعمته. از طرف تو چقدر نعمت و از طرف من چقدر غفلت!
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.