بریدهای از کتاب پایان ضیافت اثر یوکیو میشیما
7 روز پیش
صفحۀ 48
او به ندرت به خودش زحمت میداد تا احساساتش را هر ثانیه تحلیل کند، ترجیح میداد افکارش را سرجمع کند و بعداً سعی کند تا بفهمدشان. مثلا ممکن بود وسط حرف زدن با کسی ناگهان اشکهایش جاری شوند . اشکها میریختند، اگرچه آن لحظه خودش نمیدانست که دلیلشان چیست. احساسات کازو برای خودش قابل درک نبود.
او به ندرت به خودش زحمت میداد تا احساساتش را هر ثانیه تحلیل کند، ترجیح میداد افکارش را سرجمع کند و بعداً سعی کند تا بفهمدشان. مثلا ممکن بود وسط حرف زدن با کسی ناگهان اشکهایش جاری شوند . اشکها میریختند، اگرچه آن لحظه خودش نمیدانست که دلیلشان چیست. احساسات کازو برای خودش قابل درک نبود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.