بریده‌ای از کتاب مرتضی آیینه زندگی ام بود: گفت وگو با مریم امینی همسر شهید سیدمرتضی آوینی اثر مرتضی سرهنگی

الهام

الهام

1403/5/27

مرتضی آیینه زندگی ام بود: گفت وگو با مریم امینی همسر شهید سیدمرتضی آوینی
بریدۀ کتاب

صفحۀ 1

"قطعاً همسران شهیدان، این بانوان صبور و فداکار ناگفته‌های بسیاری دارند که شنیدنش برای علاقمندان، بسیار دلنشین خواهد بود. اکنون کتاب مرتضی آیینه زندگی‌ام بود، سعی دارد تا در قالب پرسش و پاسخ‌هایی کوتاه با مریم امینی، گزیده‌ای از زندگی و تفکرات شهید آوینی را به رشته‌ی تحریر درآورد. با پیروزی انقلاب اسلامی شهید آوینی به دنبال شناخت تفکراتی بر آمد که آن دوران مانند روحی لطیف در همه جای ایران جاری بود. بله اشتیاق و علاقه آوینی به تفکرات و اندیشه حکومت دینی امام خمینی (ره) سبب شد تا این شهید به خدمت انقلاب درآید. شهید آوینی از گرفتار شدن در روزمرگی‌های زندگی شدیداً دوری می‌جست و به خاطر همین در این کتاب هم مطالب چندانی از زندگی روزمره این شهید بزرگوار بیان نمی‌شود. بنابراین گفته‌های همسر ایشان بیشتر شامل تفکرات و عملکرد او در مقاطع و موضوعات مختلف است. از دیدگاهی دیگر برترین ویژگی‌ مرتضی آوینی تلاش صادقانه‌اش برای رسیدن به حقیقت بود که او را روز به ‌روز جلوتر می‌برد. به همین خاطر عقاید هنری، اجتماعی، فلسفی، دینی و ... این شهید بزرگوار از موضوعات برجسته‌ی مطرح شده در این گفت و گو است. در بخشی از کتاب مرتضی آیینه زندگی‌ام بود می‌خوانیم: شهید سید مرتضی آوینی در شهریور 1326 در شهرری به دنیا آمد. پدرش مهندس معدن بود و به اقتضای کارش هر از چندی به شهری می‌رفت و در آن ساکن می‌شد و پس از آن ماموریتی دیگر و شهری دیگر. خانواده هم از او تبعیت می‌کرد. پس دوران کودکی و نوجوانی مرتضی در شهرهای مختلفی سپری شد. او دوره دبستان و نیمی از دورۀ دبیرستان را در شهرهای زنجان، تهران و کرمان گذراند و دوباره به تهران بازگشت و سه سال آخر دبیرستان را در دبیرستان هدف تهران طی کرد تا آنکه در سال 1344 دیپلم گرفت. او از کودکی با هنر انس داشت. شعر می‌سرود، نقاشی می‌کرد و داستان و مقاله می‌نوشت. دست آخر همین علاقه بسیار موجب شد که در دانشگاه، رشته معماری را انتخاب کند و در آن به تحصیل بپردازد. اما ورود به دانشگاه، او را که تشنه شناخت حقیقت بود راضی نکرد. محیط دانشگاه را متفاوت از آنچه می‌خواست یافت و نسبت به تحصیل بی‌میل شد. این بود که تحصیلش به درازا کشید. بخشی از روزهایش را به کار کردن ‌گذراند تا از نظر مالی مستقل باشد و بخشی دیگر را به همان کارهای ذوقی‌اش، خواندن، نوشتن و سرودن و نقاشی می‌گذراند و آنچه باقی می‌ماند صرف درس خواندنش می‌شد. مطالعه ادبیات و فلسفه برایش مهم و لذت‌ بخش بود؛ چرا که پنجره‌ای بود که از آن نگاهی هر چند جزئی به حقیقت داشت؛ و روح بی‌آرام او همیشه در پی یافتن حقیقت بود و برای این کار به هر دری می‌زد. کتاب می‌خواند، به شب‌های شعر و گالری‌های نقاشی می‌رفت، موسیقی کلاسیک گوش می‌کرد و ساعت‌ها با دوستانش مباحثه می‌کرد. مباحثاتی که به گفته خودش سرشار از «تظاهر به دانایی» بود و دست آخر دریافت که «تظاهر به دانایی هرگز جایگزین دانایی نمی‌شو

"قطعاً همسران شهیدان، این بانوان صبور و فداکار ناگفته‌های بسیاری دارند که شنیدنش برای علاقمندان، بسیار دلنشین خواهد بود. اکنون کتاب مرتضی آیینه زندگی‌ام بود، سعی دارد تا در قالب پرسش و پاسخ‌هایی کوتاه با مریم امینی، گزیده‌ای از زندگی و تفکرات شهید آوینی را به رشته‌ی تحریر درآورد. با پیروزی انقلاب اسلامی شهید آوینی به دنبال شناخت تفکراتی بر آمد که آن دوران مانند روحی لطیف در همه جای ایران جاری بود. بله اشتیاق و علاقه آوینی به تفکرات و اندیشه حکومت دینی امام خمینی (ره) سبب شد تا این شهید به خدمت انقلاب درآید. شهید آوینی از گرفتار شدن در روزمرگی‌های زندگی شدیداً دوری می‌جست و به خاطر همین در این کتاب هم مطالب چندانی از زندگی روزمره این شهید بزرگوار بیان نمی‌شود. بنابراین گفته‌های همسر ایشان بیشتر شامل تفکرات و عملکرد او در مقاطع و موضوعات مختلف است. از دیدگاهی دیگر برترین ویژگی‌ مرتضی آوینی تلاش صادقانه‌اش برای رسیدن به حقیقت بود که او را روز به ‌روز جلوتر می‌برد. به همین خاطر عقاید هنری، اجتماعی، فلسفی، دینی و ... این شهید بزرگوار از موضوعات برجسته‌ی مطرح شده در این گفت و گو است. در بخشی از کتاب مرتضی آیینه زندگی‌ام بود می‌خوانیم: شهید سید مرتضی آوینی در شهریور 1326 در شهرری به دنیا آمد. پدرش مهندس معدن بود و به اقتضای کارش هر از چندی به شهری می‌رفت و در آن ساکن می‌شد و پس از آن ماموریتی دیگر و شهری دیگر. خانواده هم از او تبعیت می‌کرد. پس دوران کودکی و نوجوانی مرتضی در شهرهای مختلفی سپری شد. او دوره دبستان و نیمی از دورۀ دبیرستان را در شهرهای زنجان، تهران و کرمان گذراند و دوباره به تهران بازگشت و سه سال آخر دبیرستان را در دبیرستان هدف تهران طی کرد تا آنکه در سال 1344 دیپلم گرفت. او از کودکی با هنر انس داشت. شعر می‌سرود، نقاشی می‌کرد و داستان و مقاله می‌نوشت. دست آخر همین علاقه بسیار موجب شد که در دانشگاه، رشته معماری را انتخاب کند و در آن به تحصیل بپردازد. اما ورود به دانشگاه، او را که تشنه شناخت حقیقت بود راضی نکرد. محیط دانشگاه را متفاوت از آنچه می‌خواست یافت و نسبت به تحصیل بی‌میل شد. این بود که تحصیلش به درازا کشید. بخشی از روزهایش را به کار کردن ‌گذراند تا از نظر مالی مستقل باشد و بخشی دیگر را به همان کارهای ذوقی‌اش، خواندن، نوشتن و سرودن و نقاشی می‌گذراند و آنچه باقی می‌ماند صرف درس خواندنش می‌شد. مطالعه ادبیات و فلسفه برایش مهم و لذت‌ بخش بود؛ چرا که پنجره‌ای بود که از آن نگاهی هر چند جزئی به حقیقت داشت؛ و روح بی‌آرام او همیشه در پی یافتن حقیقت بود و برای این کار به هر دری می‌زد. کتاب می‌خواند، به شب‌های شعر و گالری‌های نقاشی می‌رفت، موسیقی کلاسیک گوش می‌کرد و ساعت‌ها با دوستانش مباحثه می‌کرد. مباحثاتی که به گفته خودش سرشار از «تظاهر به دانایی» بود و دست آخر دریافت که «تظاهر به دانایی هرگز جایگزین دانایی نمی‌شو

6

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.