بریده‌ای از کتاب تهوع اثر ژان پل سارتر

ماهان خلیلی

ماهان خلیلی

13 ساعت پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 199

بدن همین که یک‌بار آغاز به زندگی کرد، به خودی خود زندگی می‌کند. ولی وقتی به اندیشه می‌رسیم، این منم که آن را ادامه می‌دهم، می‌گسترمش. من وجود دارم. می‌اندیشم که وجود دارم. اوه، این احساس وجود داشتن چه مارپیچ دور درازی است. و من آن را می‌گسترم، آهسته آهسته...

بدن همین که یک‌بار آغاز به زندگی کرد، به خودی خود زندگی می‌کند. ولی وقتی به اندیشه می‌رسیم، این منم که آن را ادامه می‌دهم، می‌گسترمش. من وجود دارم. می‌اندیشم که وجود دارم. اوه، این احساس وجود داشتن چه مارپیچ دور درازی است. و من آن را می‌گسترم، آهسته آهسته...

18

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.