بریده‌ای از کتاب معلقات سبع اثر عبدالمحمد آیتی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 109

حَلَّت بِأَرضِ الزائِرينَ فَأَصبَحَت عَسِراً عَلَيَّ طِلابُكِ اِبنَةَ مَخرَمِ دریغا که او در سرزمین دشمنان من وطن کرده است. آه دختر «مخرم»، دست یافتن به تو کاری دشوار شده است. عُلِّقتُها عَرَضاً وَأَقتُلُ قَومَها زَعماً لَعَمرُ أَبيكَ لَيسَ بِمَزعَمِ در حالی که با قبیله‌اش در جنگ بودم، به ناگاه اورا دیدم و با یک نظر دل باختم، به جان پدرت سوگند، که طمع در وصال او خیال باطلی است. وَلَقَد نَزَلتِ فَلا تَظُنّي غَيرَهُ مِنّي بِمَنزِلَةِ المُحَبِّ المُكرَمِ تو در دل من جای کرده‌ای، چونان که معشوقان در دل عاشقان جای گیرند. ای «علبه»، جز این گمانی مبر. كَيفَ المَزارُ وَقَد تَرَبَّعَ أَهلُها بِعُنَيزَتَينِ وَأَهلُنا بِالغَيلَمِ دیدار آن نگار چه سان دست دهد و حال آنکه بهارگاه، آنان به «عنیزتین» هستند و ما در مراتع دورست «غیلم»؟ (معلقه‌ی عنتره)

حَلَّت بِأَرضِ الزائِرينَ فَأَصبَحَت عَسِراً عَلَيَّ طِلابُكِ اِبنَةَ مَخرَمِ دریغا که او در سرزمین دشمنان من وطن کرده است. آه دختر «مخرم»، دست یافتن به تو کاری دشوار شده است. عُلِّقتُها عَرَضاً وَأَقتُلُ قَومَها زَعماً لَعَمرُ أَبيكَ لَيسَ بِمَزعَمِ در حالی که با قبیله‌اش در جنگ بودم، به ناگاه اورا دیدم و با یک نظر دل باختم، به جان پدرت سوگند، که طمع در وصال او خیال باطلی است. وَلَقَد نَزَلتِ فَلا تَظُنّي غَيرَهُ مِنّي بِمَنزِلَةِ المُحَبِّ المُكرَمِ تو در دل من جای کرده‌ای، چونان که معشوقان در دل عاشقان جای گیرند. ای «علبه»، جز این گمانی مبر. كَيفَ المَزارُ وَقَد تَرَبَّعَ أَهلُها بِعُنَيزَتَينِ وَأَهلُنا بِالغَيلَمِ دیدار آن نگار چه سان دست دهد و حال آنکه بهارگاه، آنان به «عنیزتین» هستند و ما در مراتع دورست «غیلم»؟ (معلقه‌ی عنتره)

82

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.