بریدۀ کتاب

Y.S

Y.S

1402/11/3

مایکل وی: قیام الجن
بریدۀ کتاب

صفحۀ 326

ایان در میان باقی کلید ها گشت تا اینکه کلید درست را پیدا کرد قفل سر خورد و او در را باز کرد مادرم بیرون آمد و دستانش را دورم حلقه کرد اشک از صورت هردوی ما پایین می‌ریخت او گفت : تو نباید میومدی نباید میومدی. گفتم : می تونی وقتی برگشتیم آیداهو من و تنبیه کنی او چشمانش را پاک کرد : 《دوستت دارم 》 《منم دوستت دارم》

ایان در میان باقی کلید ها گشت تا اینکه کلید درست را پیدا کرد قفل سر خورد و او در را باز کرد مادرم بیرون آمد و دستانش را دورم حلقه کرد اشک از صورت هردوی ما پایین می‌ریخت او گفت : تو نباید میومدی نباید میومدی. گفتم : می تونی وقتی برگشتیم آیداهو من و تنبیه کنی او چشمانش را پاک کرد : 《دوستت دارم 》 《منم دوستت دارم》

5

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.