بریده‌ای از کتاب زخم های پولادین اثر ویکتوریا آویارد

Sarina

Sarina

1404/1/10

بریدۀ کتاب

صفحۀ 57

قبل از این که ایستری حرفش را تمام کند ، آن یکی که لبخندی کج دارد از صف بیرون می آید. فاصلهٔ بینمان را طی می کند ، اما دستش را به سمتم دراز نمی کند . « من بارو هستم . شید بارو . و بهتره من رو به کشتن ندی .» چشمانم را به سمتش باریک می کنم . « قولی نمیدم .»

قبل از این که ایستری حرفش را تمام کند ، آن یکی که لبخندی کج دارد از صف بیرون می آید. فاصلهٔ بینمان را طی می کند ، اما دستش را به سمتم دراز نمی کند . « من بارو هستم . شید بارو . و بهتره من رو به کشتن ندی .» چشمانم را به سمتش باریک می کنم . « قولی نمیدم .»

4

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.