بریده‌ای از کتاب انسان موجودی یکروزه و قصه های دیگری از روان درمانی اثر اروین دی. یالوم

بریدۀ کتاب

صفحۀ 187

هلنا: من الان زندگی نمیکنم. ظاهرا دارم اونو به تعویق می اندازم. در اتفاقی که در حال حاضر برام میفته، خبری از طعم و تجربه زندگی نیست. و من زیر بار چیزا خم شدم: لباسا، ملافه ها، چراغای زیادی، دست کش بیس بال، چوبای گلف، چادر و کیسه خواب.

هلنا: من الان زندگی نمیکنم. ظاهرا دارم اونو به تعویق می اندازم. در اتفاقی که در حال حاضر برام میفته، خبری از طعم و تجربه زندگی نیست. و من زیر بار چیزا خم شدم: لباسا، ملافه ها، چراغای زیادی، دست کش بیس بال، چوبای گلف، چادر و کیسه خواب.

8

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.