بریده‌ای از کتاب نه آدمی اثر اوسامو دازایی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 13

اگر چه از انسان‌ها وحشت زیادی داشتم انگار نمی‌توانستم اجتماع میان انسان‌ها را انکار کنم. همیشه لبخندی ظاهری را روی لبانم نگه می داشتم؛ این کمکی بود که به دیگران می کردم، دستاوردی ناپایدار که به قیمت تقلاهای جان‌فرسای درونی توسط من به دست می‌آمد.

اگر چه از انسان‌ها وحشت زیادی داشتم انگار نمی‌توانستم اجتماع میان انسان‌ها را انکار کنم. همیشه لبخندی ظاهری را روی لبانم نگه می داشتم؛ این کمکی بود که به دیگران می کردم، دستاوردی ناپایدار که به قیمت تقلاهای جان‌فرسای درونی توسط من به دست می‌آمد.

6

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.