بریده‌ای از کتاب آتش ققنوس اثر جنیفرچمبلیس برتمن

بریدۀ کتاب

صفحۀ 97

مردم دور و برش مثل رودی که از دو طرف تخته سنگی می گذرند از کنارش رد می شدند. امیلی فکر کرد جالب است که بعضی آدم ها تخته سنگ اند و بعضی ها آب. اگر تخته سنگی توی پیاده رو با تخته سنگی رو به رو می شد چه؟ هیچ کدام حاضر نمیشد مسیرش را عوض کند و راهی نمی ماند جز اینکه باهم برخورد کنند؟

مردم دور و برش مثل رودی که از دو طرف تخته سنگی می گذرند از کنارش رد می شدند. امیلی فکر کرد جالب است که بعضی آدم ها تخته سنگ اند و بعضی ها آب. اگر تخته سنگی توی پیاده رو با تخته سنگی رو به رو می شد چه؟ هیچ کدام حاضر نمیشد مسیرش را عوض کند و راهی نمی ماند جز اینکه باهم برخورد کنند؟

11

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.