بریدهای از کتاب سن عقل (از سه گانه ی راه های آزادی) اثر ژان پل سارتر
7 روز پیش
صفحۀ 87
نمیتوانست از دست کشیدن روی شکمش خودداری کند. فکر کرد «اینجاست» اینجا. یک چیز زنده و بدشانس مثل خودش. یک زندگی پوچ و زاید مثل خودش.
نمیتوانست از دست کشیدن روی شکمش خودداری کند. فکر کرد «اینجاست» اینجا. یک چیز زنده و بدشانس مثل خودش. یک زندگی پوچ و زاید مثل خودش.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.