بریده‌ای از کتاب پدر، عشق و پسر اثر سیدمهدی شجاعی

عمو حسام

عمو حسام

6 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 29

علی دو مشک را پیش پای امام بر زمین نهاد و در زیر نگاه سرشار از تحسین امام، چیزی گفت که جگر مرا کباب کرد آن‌چنان که تمام آب‌های وجودم بخار شد: - پدر جان! این آب برای هر که تشنه است. بخصوص این برادر کوچک و... و اگر چیزی باقی ماند من نیز تشنه‌ام. آرام بگیر لیلا! من خود از تجدید این خاطره آتش گرفته‌ام.

علی دو مشک را پیش پای امام بر زمین نهاد و در زیر نگاه سرشار از تحسین امام، چیزی گفت که جگر مرا کباب کرد آن‌چنان که تمام آب‌های وجودم بخار شد: - پدر جان! این آب برای هر که تشنه است. بخصوص این برادر کوچک و... و اگر چیزی باقی ماند من نیز تشنه‌ام. آرام بگیر لیلا! من خود از تجدید این خاطره آتش گرفته‌ام.

8

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.