بریدۀ کتاب

نسیم

1403/01/06

بریدۀ کتاب

صفحۀ 49

احساس عجیبی داشتم روی خواب آن شب من نیز تاثیر گذاشت. زنی کنار شومینه مشغول ریسندگی بود موهای بلند مشکی و چشم هایی سبز هم رنگ چشم های خودم داشت. پیش از این هرگز او را ندیده بودم ، اما می دانستم که مادرم است. او داشت از کاه، طلا می ریسید.

احساس عجیبی داشتم روی خواب آن شب من نیز تاثیر گذاشت. زنی کنار شومینه مشغول ریسندگی بود موهای بلند مشکی و چشم هایی سبز هم رنگ چشم های خودم داشت. پیش از این هرگز او را ندیده بودم ، اما می دانستم که مادرم است. او داشت از کاه، طلا می ریسید.

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.