بریدهای از کتاب جمهوری خواهی اثر مائوریتسیو ویرولی
1403/11/30
صفحۀ 30
امروزه نظریهپردازانِ جمهوریخواهی ادعا میکنند آزادی سیاسی واقعی تنها به معنی عدم دخالت افراد یا نهادهای دیگر (در کارهایی که افراد مایلاند انجام دهند و قادرند انجام دهند) بنا به مدعای لیبرالها نیست، بلکه عدم سلطه (یا وابستگی) را نیز در بر میگیرد، به این معنی که فرد نباید وابسته به اراده خودکامانه افراد یا نهادهای دیگری باشد که اگر بخواهند، بتوانند با مصونیت به او ستم کنند. چند مثال به فهم بهتر این تفاوت، بینِ قابل مداخله یا ممانعت بودن و وابسته یا زیر سلطه بودن، کمک میکند. نمونههای زیر را در نظر بگیرید: شهروندانی که یک حاکم مستبد یا یک حکومت جرگهسالارانه میتواند بدون واهمه از اینکه قانوناً مجازات شود به آنها ظلم کند؛ زنی که بدون امکان مقابله یا مطالبهی غرامت امکان دارد مورد بدرفتاری شوهرش قرار گیرد؛ کارگرانی که ممکن است مورد سوءاستفادههای کوچک و بزرگ کارفرما یا سرکارگرشان قرار بگیرند؛ بازنشستهای که برای دریافت حقوق حقهاش باید به ساز یک کارمند دمدمی مزاج برقصد؛ فرد معلولی که آسایش بیشترش در گرو خیرخواهی یک پزشک است؛ دانشجویانی که میدانند آینده آنها نه به کیفیت کارشان بلکه به نظر استادشان بستگی دارد؛ شهروندی که به یک اشارهی قاضی خودکامه ممکن است زندانی شود. در هیچ یک از این نمونهها مداخله وجود ندارد: من نگفتم آن حاکم لزوماً ظلم میکند، گفتم اگر بخواهد میتواند ظلم کند؛ نگفتم آن شوهر لزوماً با همسرش بدرفتاری میکند، گفتم بدون ترس از مجازات میتواند با او بدرفتاری کند؛ به همین ترتیب در مورد آن کارفرما و آن کارمند و آن پزشک و آن استاد و آن قاضی. هیچ کدام مانع از رسیدن دیگران به اهدافشان نمیشوند و هیچ یک در زندگی دیگران دخالت نمیکنند. همه تابعها _زن، کارگر، بازنشسته، معلول، دانشجو_ کاملاً آزادند به شرط اینکه منظور ما از آزادی فقط آزادی از مداخله یا آزادی از _که این هم در واقع همان است_ محدودیت یا ممنوعیت باشد. اما همه آنها تابع اراده خودکامانه افراد دیگرند و از این رو در حالت وابستگی به سر میبرند، همچون بردگانی که در کمدیهای پلاتوی اغلب کاملا آزادند که هر کاری میخواهند انجام دهند، یا به علت اینکه اربابشان از آنها دور است یا چون مرد مهربان یا سادهلوحی است؛ ولی در عین حال تابع ارادهی خودکامانه ارباباند، زیرا اگر میلش بکشد میتواند به سختی مجازاتشان کند. در حالی که مداخله یک عمل یا مانع عمل است، وابستگی یک شرط برای اراده است که خصوصیت ممیزش ترس است. فرانچسکو ماریو پاگانو از وابستگی بهمثابهی انکار آزادی، و از ترسی که ایجاد میکند، این توصیف زیبا را به دست میدهد: اگر قانون وسیلهای فراهم کند چه برای یک شهروند، چه برای قشری از جامعه، یا بخشی از حکومت، و چه برای یک قاضی، تا با قوای نظم عمومی که برای دفاع برابر از عموم مردم نه تنها با اقدامات سلبی بلکه همچنین با اقدامات ایجابی است به دیگران اجحاف کند، آزادی مدنی منتفی است. نه تنها عمل، که حتی امکانِ عمل، ولو هیچ خشونتی به دنبال نیاورد، ضربهای به آزادی است. آزادی چنان شکننده است که هر سایهای تاریکش میکند و یک نَفَس مهآلودش میکند. صرف این گمان که ممکن است در حق ما ظلم شود بی آن که ظالم کیفر ببیند، ما را از آزادی استفاده از حقوقمان محروم میکند. ترس تیشه به ریشهی آزادی میزند. زهری است که در سرچشمه ریخته میشود. آنجاست که نیروی خارجی مانع از اعمال آزادی میشود. توصیف روشن دیگری از آزادی سیاسی در حکم عدم ترس را در روح القوانین مییابیم: «آزادی سیاسی شخص یک آرامش روانی است که از باور او دربارهی امنیتاش حاصل میشود. برای برخورداری از این آزادی، لازم است حکومت چنان قانونی باشد که هیچکس از هیچکس نترسد.»
امروزه نظریهپردازانِ جمهوریخواهی ادعا میکنند آزادی سیاسی واقعی تنها به معنی عدم دخالت افراد یا نهادهای دیگر (در کارهایی که افراد مایلاند انجام دهند و قادرند انجام دهند) بنا به مدعای لیبرالها نیست، بلکه عدم سلطه (یا وابستگی) را نیز در بر میگیرد، به این معنی که فرد نباید وابسته به اراده خودکامانه افراد یا نهادهای دیگری باشد که اگر بخواهند، بتوانند با مصونیت به او ستم کنند. چند مثال به فهم بهتر این تفاوت، بینِ قابل مداخله یا ممانعت بودن و وابسته یا زیر سلطه بودن، کمک میکند. نمونههای زیر را در نظر بگیرید: شهروندانی که یک حاکم مستبد یا یک حکومت جرگهسالارانه میتواند بدون واهمه از اینکه قانوناً مجازات شود به آنها ظلم کند؛ زنی که بدون امکان مقابله یا مطالبهی غرامت امکان دارد مورد بدرفتاری شوهرش قرار گیرد؛ کارگرانی که ممکن است مورد سوءاستفادههای کوچک و بزرگ کارفرما یا سرکارگرشان قرار بگیرند؛ بازنشستهای که برای دریافت حقوق حقهاش باید به ساز یک کارمند دمدمی مزاج برقصد؛ فرد معلولی که آسایش بیشترش در گرو خیرخواهی یک پزشک است؛ دانشجویانی که میدانند آینده آنها نه به کیفیت کارشان بلکه به نظر استادشان بستگی دارد؛ شهروندی که به یک اشارهی قاضی خودکامه ممکن است زندانی شود. در هیچ یک از این نمونهها مداخله وجود ندارد: من نگفتم آن حاکم لزوماً ظلم میکند، گفتم اگر بخواهد میتواند ظلم کند؛ نگفتم آن شوهر لزوماً با همسرش بدرفتاری میکند، گفتم بدون ترس از مجازات میتواند با او بدرفتاری کند؛ به همین ترتیب در مورد آن کارفرما و آن کارمند و آن پزشک و آن استاد و آن قاضی. هیچ کدام مانع از رسیدن دیگران به اهدافشان نمیشوند و هیچ یک در زندگی دیگران دخالت نمیکنند. همه تابعها _زن، کارگر، بازنشسته، معلول، دانشجو_ کاملاً آزادند به شرط اینکه منظور ما از آزادی فقط آزادی از مداخله یا آزادی از _که این هم در واقع همان است_ محدودیت یا ممنوعیت باشد. اما همه آنها تابع اراده خودکامانه افراد دیگرند و از این رو در حالت وابستگی به سر میبرند، همچون بردگانی که در کمدیهای پلاتوی اغلب کاملا آزادند که هر کاری میخواهند انجام دهند، یا به علت اینکه اربابشان از آنها دور است یا چون مرد مهربان یا سادهلوحی است؛ ولی در عین حال تابع ارادهی خودکامانه ارباباند، زیرا اگر میلش بکشد میتواند به سختی مجازاتشان کند. در حالی که مداخله یک عمل یا مانع عمل است، وابستگی یک شرط برای اراده است که خصوصیت ممیزش ترس است. فرانچسکو ماریو پاگانو از وابستگی بهمثابهی انکار آزادی، و از ترسی که ایجاد میکند، این توصیف زیبا را به دست میدهد: اگر قانون وسیلهای فراهم کند چه برای یک شهروند، چه برای قشری از جامعه، یا بخشی از حکومت، و چه برای یک قاضی، تا با قوای نظم عمومی که برای دفاع برابر از عموم مردم نه تنها با اقدامات سلبی بلکه همچنین با اقدامات ایجابی است به دیگران اجحاف کند، آزادی مدنی منتفی است. نه تنها عمل، که حتی امکانِ عمل، ولو هیچ خشونتی به دنبال نیاورد، ضربهای به آزادی است. آزادی چنان شکننده است که هر سایهای تاریکش میکند و یک نَفَس مهآلودش میکند. صرف این گمان که ممکن است در حق ما ظلم شود بی آن که ظالم کیفر ببیند، ما را از آزادی استفاده از حقوقمان محروم میکند. ترس تیشه به ریشهی آزادی میزند. زهری است که در سرچشمه ریخته میشود. آنجاست که نیروی خارجی مانع از اعمال آزادی میشود. توصیف روشن دیگری از آزادی سیاسی در حکم عدم ترس را در روح القوانین مییابیم: «آزادی سیاسی شخص یک آرامش روانی است که از باور او دربارهی امنیتاش حاصل میشود. برای برخورداری از این آزادی، لازم است حکومت چنان قانونی باشد که هیچکس از هیچکس نترسد.»
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.