بریدهای از کتاب کتابخانهی نیمه شب اثر مت هیگ
1404/2/21
صفحۀ 64
آدمی که شبیه یک شهر بود و نمیشد بگذاری چند بخش کمتر خوشایندش تو را از کل آن دلسرد کند. شاید خردهچیزهایی بود که نمیشد دوستشان داشت؛ چند خیابان فرعی و حومه خراب و داغان، اما چیزهای خوبش آن را ارزشمند می ساخت. پ.ن: چقدر این حس رو به بعضی از آدمهای اطرافم داشتم و نمیدونستم باید چجوری بیانش کنم؛ نویسنده این کتاب به بهترین نحو توصیف کرد :)
آدمی که شبیه یک شهر بود و نمیشد بگذاری چند بخش کمتر خوشایندش تو را از کل آن دلسرد کند. شاید خردهچیزهایی بود که نمیشد دوستشان داشت؛ چند خیابان فرعی و حومه خراب و داغان، اما چیزهای خوبش آن را ارزشمند می ساخت. پ.ن: چقدر این حس رو به بعضی از آدمهای اطرافم داشتم و نمیدونستم باید چجوری بیانش کنم؛ نویسنده این کتاب به بهترین نحو توصیف کرد :)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.