بریدهای از کتاب شب به خیر غریبه اثر مکایابی گالت
دیروز
صفحۀ 19
توی رختخواب به انبوه صداهای جزیره که برای خودشان ارکستر کاملی بودند گوش دادم. باد پنجهای به در میکشید و تلنگری به پنجرهها میزد. راکونی تلق تلوقی راه انداخته بود و در سطلهای آشغال را به هم میکوبید. زنی بلندبالا و پر ابهت هم وسط شنها ایستاده بود و با ترکهای در دست ارکستر را رهبری میکرد. مادرم بود. همیشه حضور داشت، فراسوی رویاها.
توی رختخواب به انبوه صداهای جزیره که برای خودشان ارکستر کاملی بودند گوش دادم. باد پنجهای به در میکشید و تلنگری به پنجرهها میزد. راکونی تلق تلوقی راه انداخته بود و در سطلهای آشغال را به هم میکوبید. زنی بلندبالا و پر ابهت هم وسط شنها ایستاده بود و با ترکهای در دست ارکستر را رهبری میکرد. مادرم بود. همیشه حضور داشت، فراسوی رویاها.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.