بریدهای از کتاب کافکا در کرانه اثر هاروکی موراکامی
1404/1/5
صفحۀ 22
گاهی سرنوشت مثل توفان شنی است که مدام تغییر سمت می دهد. تو سمت را تغییر می دهی، اما توفان دنبالت میکند. تو باز برمی گردی، اما توفان با تو میزان می شود. این بازی مدام تکرار می شود، مثل رقص شومی با مرگ پیش از سپیده دم. چرا؟ چون این توفان چیزی نیست که دو را دور بدمد چیزی که به تو مربوط نباشد. این توفان خود توست. چیزی است در درون تو. بنابراین تنها کاری که می توانی بکنی تن در دادن به آن است، یکراست قدم گذاشتن درون توفان، بستن چشمان و گذاشتن چیزی در گوشها که شن تویش نرود و گام به گام قدم نهادن در آن در آن نه ماهی هست، نه خورشیدی، نه سمتی و نه مفهوم زمان فقط ریگهای سفید ظریف که مثل استخوان پودر شده در هوا میچرخند.
گاهی سرنوشت مثل توفان شنی است که مدام تغییر سمت می دهد. تو سمت را تغییر می دهی، اما توفان دنبالت میکند. تو باز برمی گردی، اما توفان با تو میزان می شود. این بازی مدام تکرار می شود، مثل رقص شومی با مرگ پیش از سپیده دم. چرا؟ چون این توفان چیزی نیست که دو را دور بدمد چیزی که به تو مربوط نباشد. این توفان خود توست. چیزی است در درون تو. بنابراین تنها کاری که می توانی بکنی تن در دادن به آن است، یکراست قدم گذاشتن درون توفان، بستن چشمان و گذاشتن چیزی در گوشها که شن تویش نرود و گام به گام قدم نهادن در آن در آن نه ماهی هست، نه خورشیدی، نه سمتی و نه مفهوم زمان فقط ریگهای سفید ظریف که مثل استخوان پودر شده در هوا میچرخند.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.