بریدهای از کتاب تو می آیی اثر علی صفایی حائری
3 روز پیش
صفحۀ 57
يك موقع يقين دارم كه اين جا آب هست، يقين دارم خدا هست، يقين دارم بهشت هست، ولى اين يقين در من اثرى نمىگذارد، تنها يقين دارم. اما يك موقع يقين كه هيچ، حتى احتمال مىدهم اينجا آب باشد، ولى تشنه هستم، عطش دارم. آنچه حتى احتمالات را بر انسان تأثيرگذار مىكند، درك افتقار و احتياج است، نياز است، اضطرار است. آدمى به اندازۀ افتقار و اضطرارش، به احتمالاتش ارزش مىدهد و به دنبال آن حركت مىكند. حتى ده كيلومتر به دنبال آبى مىروم كه احتمال مىدهم هست؛ يعنى يقين هم ندارم.
يك موقع يقين دارم كه اين جا آب هست، يقين دارم خدا هست، يقين دارم بهشت هست، ولى اين يقين در من اثرى نمىگذارد، تنها يقين دارم. اما يك موقع يقين كه هيچ، حتى احتمال مىدهم اينجا آب باشد، ولى تشنه هستم، عطش دارم. آنچه حتى احتمالات را بر انسان تأثيرگذار مىكند، درك افتقار و احتياج است، نياز است، اضطرار است. آدمى به اندازۀ افتقار و اضطرارش، به احتمالاتش ارزش مىدهد و به دنبال آن حركت مىكند. حتى ده كيلومتر به دنبال آبى مىروم كه احتمال مىدهم هست؛ يعنى يقين هم ندارم.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.