بریدهای از کتاب به استقبال ناخواندهها؛ از جان و دل زیستن در جهانی رنجور اثر پما چودرون
1404/1/5
صفحۀ 99
دختر سیونُه ساله جوآن که تنها فرزندش بود، در کُما بود و شرایط وخیمی داشت. او و شوهرش تازه از بیمارستان برگشته بودند که شام بخورند. جوآن سالاد درست میکرد و شوهرش داشت مینوشید. مشغول صحبت بودند که ناگهان شوهرش ساکت میشود. او مرده بود، به همین سادگی. کمی پس از فوت او، جوآن در کامپیوترش چیزی نوشت. ماهها بعد که سراغ کامپیوترش رفت، یادداشتش را دوباره میبیند: «زندگی چه سریع تغییر میکند. زندگی در چشم برهمزدنی تغییر میکند. نشستهای شام بخوری که زندگی، آنطور که میشناسیاش، به پایان میرسد.»
دختر سیونُه ساله جوآن که تنها فرزندش بود، در کُما بود و شرایط وخیمی داشت. او و شوهرش تازه از بیمارستان برگشته بودند که شام بخورند. جوآن سالاد درست میکرد و شوهرش داشت مینوشید. مشغول صحبت بودند که ناگهان شوهرش ساکت میشود. او مرده بود، به همین سادگی. کمی پس از فوت او، جوآن در کامپیوترش چیزی نوشت. ماهها بعد که سراغ کامپیوترش رفت، یادداشتش را دوباره میبیند: «زندگی چه سریع تغییر میکند. زندگی در چشم برهمزدنی تغییر میکند. نشستهای شام بخوری که زندگی، آنطور که میشناسیاش، به پایان میرسد.»
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.