بریدهای از کتاب دختری که در اعماق دریا افتاد اثر اکسی اوه
1403/5/7
صفحۀ 300
"مینا!" شین منتظر است و یک دستش را به سمتم دراز کرده. دستش را میگیرم و با لبخندی به او میگویم: "بیا بریم خونه."
"مینا!" شین منتظر است و یک دستش را به سمتم دراز کرده. دستش را میگیرم و با لبخندی به او میگویم: "بیا بریم خونه."
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.