بریده‌ای از کتاب منم یه مادرم اثر لطیفه نجاتی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 58

از زبان مادر شهید مصطفی احمدی روشن: میدانستند به ازای گفتن هر حرف و تعریف کردن هر ماجرا، هزار بار سین جیمشان نمیکنم. امتحانم را پس داده بودم. راحت و بی تکلف حرفشان را میزدند‌. هر روز پشت در خانه ، بچه ها با اتفاقاتی روبرو میشدند که نیاز داشتند آنها را با کسی درمیان بگذارند. اگر من گوش شنوایشان نمیشدم، باید به جان میخریدم که برای کوه حرف های ناگفته، خودشان همصحبت پیدا کنند. اگر از روی درددل چیزی می‌گفتند که باب میلم نبود یا جا داشت از کوره در بروم، خودم را کنترل میکردم و توی پرشان نمیزدم. میگذاشتم حرفشان را تمام کنند. فرصت برای نصیحت بسیار بود.

از زبان مادر شهید مصطفی احمدی روشن: میدانستند به ازای گفتن هر حرف و تعریف کردن هر ماجرا، هزار بار سین جیمشان نمیکنم. امتحانم را پس داده بودم. راحت و بی تکلف حرفشان را میزدند‌. هر روز پشت در خانه ، بچه ها با اتفاقاتی روبرو میشدند که نیاز داشتند آنها را با کسی درمیان بگذارند. اگر من گوش شنوایشان نمیشدم، باید به جان میخریدم که برای کوه حرف های ناگفته، خودشان همصحبت پیدا کنند. اگر از روی درددل چیزی می‌گفتند که باب میلم نبود یا جا داشت از کوره در بروم، خودم را کنترل میکردم و توی پرشان نمیزدم. میگذاشتم حرفشان را تمام کنند. فرصت برای نصیحت بسیار بود.

2

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.