بریدۀ کتاب

زن سی ساله
بریدۀ کتاب

صفحۀ 13

پدر آهی کشید و گفت: "آه! طفل نازپرورده! رئوف‌ترین قلب‌ها گاهی خیلی بی‌رحم می‌شوند. آیا تمام زندگی خود را وقف شما کردن، جز فکر شما فکری در سر نداشتن، وسایل سعادت و رفاه شما را فراهم کردن، امیال خود را فدای هوس‌های شما کردن، شما را پرستیدن، خون و جان خود را برای شما نثار کردن، آیا این ها همه به هیچ شمرده می‌شود؟! افسوس که چنین است! همه‌ی این‌ها را با بی‌اعتنایی تلقی می‌کنید و با بی‌قیدی می‌پذیرید. برای آن‌که بتوان از تبسم‌های شما برخوردار شد و محبت حقارت‌آمیز شما را جلب کرد، باید قدرت خداوندی داشت. آخرالامر، دیگری فرا می‌رسد: معشوقی، شوهری که قلب شما را از ما می‌رباید."

پدر آهی کشید و گفت: "آه! طفل نازپرورده! رئوف‌ترین قلب‌ها گاهی خیلی بی‌رحم می‌شوند. آیا تمام زندگی خود را وقف شما کردن، جز فکر شما فکری در سر نداشتن، وسایل سعادت و رفاه شما را فراهم کردن، امیال خود را فدای هوس‌های شما کردن، شما را پرستیدن، خون و جان خود را برای شما نثار کردن، آیا این ها همه به هیچ شمرده می‌شود؟! افسوس که چنین است! همه‌ی این‌ها را با بی‌اعتنایی تلقی می‌کنید و با بی‌قیدی می‌پذیرید. برای آن‌که بتوان از تبسم‌های شما برخوردار شد و محبت حقارت‌آمیز شما را جلب کرد، باید قدرت خداوندی داشت. آخرالامر، دیگری فرا می‌رسد: معشوقی، شوهری که قلب شما را از ما می‌رباید."

14

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.