بریده‌ای از کتاب شب های روشن اثر فیودور داستایفسکی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 42

به خود می آید و با تعجب می بیند که شامش را هم خورده و خود خبر ندارد. اتاقش تاریک است و جانش خالی و دلش افسرده. دنیای خیال در اطرافش بی صدا فرو ریخته و ناپدید شده است، و اثری از آن باقی نیست. مثل خواب، طوری که روحش خبر ندارد چه خوابی بوده.

به خود می آید و با تعجب می بیند که شامش را هم خورده و خود خبر ندارد. اتاقش تاریک است و جانش خالی و دلش افسرده. دنیای خیال در اطرافش بی صدا فرو ریخته و ناپدید شده است، و اثری از آن باقی نیست. مثل خواب، طوری که روحش خبر ندارد چه خوابی بوده.

2

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.