بریدۀ کتاب

1Q84
بریدۀ کتاب

صفحۀ 264

《به سن تو که بودم، وادارم می‌کردند دور و بر خانه مثل سگ جان بکنم و پدر و برادرم به هر بهانه‌ای تنم را از کتک کبود می‌کردند. هرگز غذایی به من نمی‌دادند که سیر شوم و با من مثل حیوان رفتار می‌کردند. نمی‌خواهم خیال کنی چون نمره‌های خوب می‌گیری، برای خودت آدم شده‌ای.》پدرش یکریز همین حرف‌ها را تحویلش می‌داد.

《به سن تو که بودم، وادارم می‌کردند دور و بر خانه مثل سگ جان بکنم و پدر و برادرم به هر بهانه‌ای تنم را از کتک کبود می‌کردند. هرگز غذایی به من نمی‌دادند که سیر شوم و با من مثل حیوان رفتار می‌کردند. نمی‌خواهم خیال کنی چون نمره‌های خوب می‌گیری، برای خودت آدم شده‌ای.》پدرش یکریز همین حرف‌ها را تحویلش می‌داد.

13

(0/1000)

نظرات

چیزی که کاملا درکش می‌کنم؛ و چیزی زیان بارتر از تخریب شخصیتی یک بچه و زیر سوال بردن توانایی‌هاش نیست.

1