بریده‌ای از کتاب رامسس دوم اثر سباستین تیری

نشر نی

نشر نی

1403/12/11

بریدۀ کتاب

صفحۀ 47

ژان و الیزابت برای ناهار منتظر دختر و دامادشان هستند به تازگی از سفری به مصر بازگشته‌اند. دامادشان تنها از راه می‌رسد و دربارهٔ غیبت زنش دلیل موجهی نمی‌آورد و حرف‌های عجیب و غریبی می‌زند. از رفتارش معلوم است که موضوعی را پنهان می‌کند. حقیقت چیست؟ چه بر سر دخترشان آمده؟ رامسِس دوم نمایش‌نامه‌ای است کمدی، میان واقعیت و توهم، حقیقت و رؤیا، و شک و یقین. ـ آره… در اصل، می‌خواستم شوخی کنم باهاتون… شوخی‌شوخی جدی شد. نمی‌دونم چی شد… اوضاع کلاً از دستم دررفت… و یهو دیدم، خیلی دیر شده… دیگه نمی‌دونستم چه‌جوری جمع‌وجورش کنم. متوجه می‌شین؟ ـ نه زیاد، نه. ـ مثل یه قایق بود وسط طوفان. باد مخالف بود که به سمتم می‌وزید… برخلاف میلم از ساحل دور می‌شدم… نمی‌تونستم بگردم عقب. باد این‌قدر شدید بود که به خودم گفتم… «عیب نداره، فقط مستقیم برو! برو وسط دریا»… (از متن نمایش‌نامه)

ژان و الیزابت برای ناهار منتظر دختر و دامادشان هستند به تازگی از سفری به مصر بازگشته‌اند. دامادشان تنها از راه می‌رسد و دربارهٔ غیبت زنش دلیل موجهی نمی‌آورد و حرف‌های عجیب و غریبی می‌زند. از رفتارش معلوم است که موضوعی را پنهان می‌کند. حقیقت چیست؟ چه بر سر دخترشان آمده؟ رامسِس دوم نمایش‌نامه‌ای است کمدی، میان واقعیت و توهم، حقیقت و رؤیا، و شک و یقین. ـ آره… در اصل، می‌خواستم شوخی کنم باهاتون… شوخی‌شوخی جدی شد. نمی‌دونم چی شد… اوضاع کلاً از دستم دررفت… و یهو دیدم، خیلی دیر شده… دیگه نمی‌دونستم چه‌جوری جمع‌وجورش کنم. متوجه می‌شین؟ ـ نه زیاد، نه. ـ مثل یه قایق بود وسط طوفان. باد مخالف بود که به سمتم می‌وزید… برخلاف میلم از ساحل دور می‌شدم… نمی‌تونستم بگردم عقب. باد این‌قدر شدید بود که به خودم گفتم… «عیب نداره، فقط مستقیم برو! برو وسط دریا»… (از متن نمایش‌نامه)

547

28

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.