بریده‌ای از کتاب کتابخانه‌ی نیمه شب اثر مت هیگ

بریدۀ کتاب

صفحۀ 309

او دلش نمی‌خواست بمیرد. و دلش نمی‌خواست زندگی دیگری غیر از همان که مال خودش بود را داشته باشد. همان که شاید تقلای آشفته‌ای بود، اما تقلای آشفته‌ خودش بود؛ یک تقلای آشفته زیبا.

او دلش نمی‌خواست بمیرد. و دلش نمی‌خواست زندگی دیگری غیر از همان که مال خودش بود را داشته باشد. همان که شاید تقلای آشفته‌ای بود، اما تقلای آشفته‌ خودش بود؛ یک تقلای آشفته زیبا.

14

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.