بریده‌ای از کتاب ام علاء؛ روایت زندگی‌ ام‌ الشهداء فخرالسادات طباطبایی اثر سمیه خردمند

بریدۀ کتاب

صفحۀ 220

یک بار که پدرم رو در حال خواندن نمازشب دیدم، نمازش که تمام شد، کنارش نشستم و گفتم : کاش جای شما بودم پدر ، بچه داری فرصت عبادت رو از من گرفته پدرم لبخندی زد و گفت : فخریه موافقی مبادله کنیم ؟ ثواب بچه داری تو مال من ، ثواب نماز های شبم مال تو . بدون فوت وقت گفتم :موافقم. پدرم پیشونیشو گذاشت روی مهر و چند دقیقه بعد سرش رو برداشت و گفت: ضرر کردی دخترم ثواب تربیت اولاد خیلی زیاده .

یک بار که پدرم رو در حال خواندن نمازشب دیدم، نمازش که تمام شد، کنارش نشستم و گفتم : کاش جای شما بودم پدر ، بچه داری فرصت عبادت رو از من گرفته پدرم لبخندی زد و گفت : فخریه موافقی مبادله کنیم ؟ ثواب بچه داری تو مال من ، ثواب نماز های شبم مال تو . بدون فوت وقت گفتم :موافقم. پدرم پیشونیشو گذاشت روی مهر و چند دقیقه بعد سرش رو برداشت و گفت: ضرر کردی دخترم ثواب تربیت اولاد خیلی زیاده .

36

8

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.