بریدۀ کتاب
1403/5/7
صفحۀ 210
دو هفته بعد از زایمانم یکی از هم بندهای سید محمد که تازه آزاد شده بود، پیامی آورد. گفت : سید محمد نقشهای کشیده تا بتونه از پنجره کوچک حمام زندان که رو به خیابان است شما رو ببیند. بگو، در فلان روز و فلان ساعت بیایند آن طرف خیابان و نوزاد را هم بیاورند. اگر پسر است در پارچه سبز و اگر دختر است در پارچه سفید بپیچند....
دو هفته بعد از زایمانم یکی از هم بندهای سید محمد که تازه آزاد شده بود، پیامی آورد. گفت : سید محمد نقشهای کشیده تا بتونه از پنجره کوچک حمام زندان که رو به خیابان است شما رو ببیند. بگو، در فلان روز و فلان ساعت بیایند آن طرف خیابان و نوزاد را هم بیاورند. اگر پسر است در پارچه سبز و اگر دختر است در پارچه سفید بپیچند....
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.