بریدهای از کتاب مردی با آرزوهای دوربرد: روایتهایی از پدرموشکی ایران اثر فائضه حدادی
1403/12/24
صفحۀ 83
بارها رفته بود پیش آقا و بارها همین که از پیش آقا برگشته بود، جلسه اضطراری گذاشته بود برای بچهها. نکتههای حرفهای آقا را بخشنامه عملی کرده بود و آرزوهای آقا را برنامه چشم انداز آینده... همه اینها زیر سر عشق بود. عشقی که باعث میشد دستش را بگذارد روی شانه آقا و یک چیزی بگوید به این مضامین که:« آقا، چون شما مشتی هستی و اطاعتت مثل اطاعت از امامهاست، ما دوسِت داریم و به حرفت گوش میدیم.» اصلاً عشق رابطه آدمها را عجیب میکند!
بارها رفته بود پیش آقا و بارها همین که از پیش آقا برگشته بود، جلسه اضطراری گذاشته بود برای بچهها. نکتههای حرفهای آقا را بخشنامه عملی کرده بود و آرزوهای آقا را برنامه چشم انداز آینده... همه اینها زیر سر عشق بود. عشقی که باعث میشد دستش را بگذارد روی شانه آقا و یک چیزی بگوید به این مضامین که:« آقا، چون شما مشتی هستی و اطاعتت مثل اطاعت از امامهاست، ما دوسِت داریم و به حرفت گوش میدیم.» اصلاً عشق رابطه آدمها را عجیب میکند!
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.