بریده‌ای از کتاب کهکشان نیستی: داستانی بر اساس زندگی آیت الله سیدعلی قاضی طباطبایی اثر محمدهادی اصفهانی

مرآت

مرآت

1403/11/13

بریدۀ کتاب

صفحۀ 244

او نمی‌آمد که به خود چیزی اضافی کند؛ او می‌آمد که هر آنچه در وجودش اضافی است، به دستانِ سلطان کربلا، از سریرت هستی‌اش ساقط کند. نه یک سال و دو سال، که نزدیک سی سال بود که می‌آمد و می‌رفت و ریشه‌های جنون در وجودش آرام آرام تنیده و تناور می‌شدند. از این جنس مردم کم پیدا می‌شد که در پی اسقاط اضافات ادراکاتشان در رسیدن به توحید باشند.

او نمی‌آمد که به خود چیزی اضافی کند؛ او می‌آمد که هر آنچه در وجودش اضافی است، به دستانِ سلطان کربلا، از سریرت هستی‌اش ساقط کند. نه یک سال و دو سال، که نزدیک سی سال بود که می‌آمد و می‌رفت و ریشه‌های جنون در وجودش آرام آرام تنیده و تناور می‌شدند. از این جنس مردم کم پیدا می‌شد که در پی اسقاط اضافات ادراکاتشان در رسیدن به توحید باشند.

7

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.