بریده‌ای از کتاب بار دیگر شهری که دوست می داشتم اثر نادر ابراهیمی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 14

عابر در جست‌وجوی پاره‌های یک رؤیا ذهن فرسوده اش را می‌کاود. قماربازها تا صبح بیدار خواهند نشست و دود، دیدگانت را آزار خواهد داد. آنها که تا سپیده صبح بیدار می‌نشینند ستایشگران بیداری نیستند. رهگذر، پاره‌های تصورش را نمی‌یابد و به خود می‌گوید که به همه چیز می‌شود اندیشید، و سگ‌ها را نفرین می‌کند. نفرین پیام‌آور درماندگی‌ست و دشنام برای او برادری‌ست حقیر...

عابر در جست‌وجوی پاره‌های یک رؤیا ذهن فرسوده اش را می‌کاود. قماربازها تا صبح بیدار خواهند نشست و دود، دیدگانت را آزار خواهد داد. آنها که تا سپیده صبح بیدار می‌نشینند ستایشگران بیداری نیستند. رهگذر، پاره‌های تصورش را نمی‌یابد و به خود می‌گوید که به همه چیز می‌شود اندیشید، و سگ‌ها را نفرین می‌کند. نفرین پیام‌آور درماندگی‌ست و دشنام برای او برادری‌ست حقیر...

3

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.