بریدۀ کتاب

برآمدن آفتاب زمستانی
بریدۀ کتاب

صفحۀ 79

گردش در چین و شکن های گذشته طعم غریبی دارد، شیرین است و دلتنگ کننده . گاه خودت را تحسین می کنی و گاه ملامت.حالا خاطرات مثل عکس های سیاه وسفید است با ته رنگ قهوه ای یا سبز که تو را با قدرت جادویی به گذشته می کشاند، آن سان که آرزو می کنی لحظه ای بتوانی در آن ایام باشی، حال آن که می دانی زمان هیچگاه به عقب باز نمی گردد و اندوه جانت را در بر می گیرد ... آن نگاه هایی که از گذشته به تو خیره شده اند ... آنهایی که دیگر نیستند ... آن روز سیزده فروردین کنار یونجه زار ... آن میهمانی ... مردی که تاری به دست دارد ... آن یکی که به تو می خندد ...یکی سال هاست مرده و دیگری گیسوی پر چین و شکن و معطرش سپید شده و سومی هیچ از گذشته به یاد نمی آورد و تو هنوز همه ی آن ها را به یاد داری ...

گردش در چین و شکن های گذشته طعم غریبی دارد، شیرین است و دلتنگ کننده . گاه خودت را تحسین می کنی و گاه ملامت.حالا خاطرات مثل عکس های سیاه وسفید است با ته رنگ قهوه ای یا سبز که تو را با قدرت جادویی به گذشته می کشاند، آن سان که آرزو می کنی لحظه ای بتوانی در آن ایام باشی، حال آن که می دانی زمان هیچگاه به عقب باز نمی گردد و اندوه جانت را در بر می گیرد ... آن نگاه هایی که از گذشته به تو خیره شده اند ... آنهایی که دیگر نیستند ... آن روز سیزده فروردین کنار یونجه زار ... آن میهمانی ... مردی که تاری به دست دارد ... آن یکی که به تو می خندد ...یکی سال هاست مرده و دیگری گیسوی پر چین و شکن و معطرش سپید شده و سومی هیچ از گذشته به یاد نمی آورد و تو هنوز همه ی آن ها را به یاد داری ...

8

14

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.