بریده‌ای از کتاب بازی با مرگ اثر زاهاریا استانکو

آوا

آوا

1403/10/19

بریدۀ کتاب

صفحۀ 186

زندگی خود به خود شراب معتقدات مرا از ظرف نامقدس قلب بینوایم 'که هنوز در سینه ام می تپید' در ذرات نومید وجودم به جریان درآورده بود. دین به نظرم فقط یک افسانه بود.

زندگی خود به خود شراب معتقدات مرا از ظرف نامقدس قلب بینوایم 'که هنوز در سینه ام می تپید' در ذرات نومید وجودم به جریان درآورده بود. دین به نظرم فقط یک افسانه بود.

1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.