بریدۀ کتاب

قران
بریدۀ کتاب

صفحۀ 42

آيۀ ۲۵۹ ...قٰالَ كَمْ لَبِثْتَ‌. گفت: يا عزير، چند درنگ بود اندرين مكان. جواب كرد عزير. قٰالَ لَبِثْتُ يَوْماً. گفت: درنگ كردم، خفته بودم يك روز. پس به آفتاب نگريست، هنوز فرونشده بود، به شك شد گفت: أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ‌. يا بهرى از روز.ندا آمد مرورا قٰالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عٰامٍ‌. بلكه مرده بودى صد سال فرين مكان. فَانْظُرْ إِلىٰ طَعٰامِكَ وَ شَرٰابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ‌. بنگر يا عزير اندرين انجير تو و ميوه‌ى تو و شراب تو مزه نگردانيدست از پس صدسال. وَ اُنْظُرْ إِلىٰ حِمٰارِكَ‌. و بنگر اندرين استخوانهاى خرت. همى‌تابد. وَ لِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنّٰاسِ‌. زنده كرديم مر ترا تا نشانى نماييم مر بنى اسرايل را اندر ته.و آن آن بود كه چو زنده شد عزير، سر و ريشش سيه بود، و ريش فرزندان فرزندان او سپيد بود. وَ اُنْظُرْ إِلَى اَلْعِظٰامِ كَيْفَ نُنْشِزُهٰا. و بنگر به استخوانهاى خر تو كه چگونه‌شان به يك جاى فراز آريم و زنده كنيم. ثُمَّ نَكْسُوهٰا لَحْماً. پس به گوشت مران استخوانها را بپوشيم.مقاتل گويد: خداى عزّ و جلّ بادى بفرستاد تا آن استخوانها را گرد كرد و به يك جاى فراز آورد تا خرى گشت از استخوان، فرو گوشت نى. پس خداى عزّ و جلّ‌ گوشت فرو بيافريد. پس خداى عزّ و جلّ فريشته‌اى را بفرستاد تا بدميد اندر بينى چپ خر عزير. و عزيز همى‌نگريست چو به بانگ اوفتاد. فَلَمّٰا تَبَيَّنَ لَهُ‌. چو معاينه شد مرورا. قٰالَ أَعْلَمُ أَنَّ اَللّٰهَ عَلىٰ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ. گفت: بدان يا عزير [۱۱۲] كه خداى عزّ و جلّ فر همه چيزى قادرست. تفسیر کهن

آيۀ ۲۵۹ ...قٰالَ كَمْ لَبِثْتَ‌. گفت: يا عزير، چند درنگ بود اندرين مكان. جواب كرد عزير. قٰالَ لَبِثْتُ يَوْماً. گفت: درنگ كردم، خفته بودم يك روز. پس به آفتاب نگريست، هنوز فرونشده بود، به شك شد گفت: أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ‌. يا بهرى از روز.ندا آمد مرورا قٰالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عٰامٍ‌. بلكه مرده بودى صد سال فرين مكان. فَانْظُرْ إِلىٰ طَعٰامِكَ وَ شَرٰابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ‌. بنگر يا عزير اندرين انجير تو و ميوه‌ى تو و شراب تو مزه نگردانيدست از پس صدسال. وَ اُنْظُرْ إِلىٰ حِمٰارِكَ‌. و بنگر اندرين استخوانهاى خرت. همى‌تابد. وَ لِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنّٰاسِ‌. زنده كرديم مر ترا تا نشانى نماييم مر بنى اسرايل را اندر ته.و آن آن بود كه چو زنده شد عزير، سر و ريشش سيه بود، و ريش فرزندان فرزندان او سپيد بود. وَ اُنْظُرْ إِلَى اَلْعِظٰامِ كَيْفَ نُنْشِزُهٰا. و بنگر به استخوانهاى خر تو كه چگونه‌شان به يك جاى فراز آريم و زنده كنيم. ثُمَّ نَكْسُوهٰا لَحْماً. پس به گوشت مران استخوانها را بپوشيم.مقاتل گويد: خداى عزّ و جلّ بادى بفرستاد تا آن استخوانها را گرد كرد و به يك جاى فراز آورد تا خرى گشت از استخوان، فرو گوشت نى. پس خداى عزّ و جلّ‌ گوشت فرو بيافريد. پس خداى عزّ و جلّ فريشته‌اى را بفرستاد تا بدميد اندر بينى چپ خر عزير. و عزيز همى‌نگريست چو به بانگ اوفتاد. فَلَمّٰا تَبَيَّنَ لَهُ‌. چو معاينه شد مرورا. قٰالَ أَعْلَمُ أَنَّ اَللّٰهَ عَلىٰ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ. گفت: بدان يا عزير [۱۱۲] كه خداى عزّ و جلّ فر همه چيزى قادرست. تفسیر کهن

17

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.