بریده‌ای از کتاب آبنبات دارچینی اثر مهرداد صدقی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 382

همسر آقای جاجرمی چادرش را روی صورتش کشید تا من گریه کردنش را نبینم، زیر چادر، سرش داشت تکان می‌خورد و معلوم بود بی صدا دارد گریه می‌کند. حیف که من چادر نداشتم.

همسر آقای جاجرمی چادرش را روی صورتش کشید تا من گریه کردنش را نبینم، زیر چادر، سرش داشت تکان می‌خورد و معلوم بود بی صدا دارد گریه می‌کند. حیف که من چادر نداشتم.

28

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.