بریدهای از کتاب تذکره الاولیا اثر فرید الدین عطار نیشابوری
1403/6/27
صفحۀ 317
شبی شمعی پیش او نهاده بودند.بادی درآمد و شمع را بنشاند.یحیی درگریستن آمد.گفتند:چرا میگریی؟همین ساعت بازدرگیریم.گفت:«از این نمیگریم. از آن میگریم که شمعهای ایمان و چراغهای توحید در سینه ها افروخته اند میترسم که: نباید که از مهب بی نیازی بادی درآید همچنین و آن همه را فرونشاند».
شبی شمعی پیش او نهاده بودند.بادی درآمد و شمع را بنشاند.یحیی درگریستن آمد.گفتند:چرا میگریی؟همین ساعت بازدرگیریم.گفت:«از این نمیگریم. از آن میگریم که شمعهای ایمان و چراغهای توحید در سینه ها افروخته اند میترسم که: نباید که از مهب بی نیازی بادی درآید همچنین و آن همه را فرونشاند».
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.