بریده‌ای از کتاب ناطور دشت اثر جی. دی. سلینجر

بریدۀ کتاب

صفحۀ 266

دی. بی. از من پرسید که دربارۀ این چیزهائی که همین الان برای شما تعریف کردم چه فکر میکنم. نمیدانستم چه بهش بگویم . اگر حقیقتش را بخواهید، نمیدانم دربارۀ آنها چه فکر می کنم. خیلی متأسفم که این چیزها را به خیلی از اشخاص گفتم . تنها چیزی که میدانم اینست که دلم برای تمام آنهائی که چیزی در باره شان گفتم تنگ میشود. مثلا حتی استراد لیتر وآکلی. فکر میکنم که حتی برای موریس بی پدر و مادر هم دلم تنگ میشود . جداً مسخره است . اگر از من میشنوید، هیچ وقت چیزی به کسی نگوئید . اگر بگوئید ، یواش یواش دلتان برای همه تنگ میشود .

دی. بی. از من پرسید که دربارۀ این چیزهائی که همین الان برای شما تعریف کردم چه فکر میکنم. نمیدانستم چه بهش بگویم . اگر حقیقتش را بخواهید، نمیدانم دربارۀ آنها چه فکر می کنم. خیلی متأسفم که این چیزها را به خیلی از اشخاص گفتم . تنها چیزی که میدانم اینست که دلم برای تمام آنهائی که چیزی در باره شان گفتم تنگ میشود. مثلا حتی استراد لیتر وآکلی. فکر میکنم که حتی برای موریس بی پدر و مادر هم دلم تنگ میشود . جداً مسخره است . اگر از من میشنوید، هیچ وقت چیزی به کسی نگوئید . اگر بگوئید ، یواش یواش دلتان برای همه تنگ میشود .

17

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.