بریده‌ای از کتاب خاما اثر یوسف علیخانی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 99

خدایار را دوست داشتم اما آغگل برایم بوی دیگری می داد. این وطن وطن که باب و دایه از آن حرف می زدند،برایم آغگل و آواجیق و دریاچه و نی زارهایش نبود؛برای من بوی خاما بود که هنوز هنوز توی سرم چرخ می خورد و روی کلاهش علامت دو کوه آرارات،برق می زد.

خدایار را دوست داشتم اما آغگل برایم بوی دیگری می داد. این وطن وطن که باب و دایه از آن حرف می زدند،برایم آغگل و آواجیق و دریاچه و نی زارهایش نبود؛برای من بوی خاما بود که هنوز هنوز توی سرم چرخ می خورد و روی کلاهش علامت دو کوه آرارات،برق می زد.

26

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.