بریدهای از کتاب ریتا هیورث و رستگاری در شاوشنک اثر استیون کینگ
1403/10/8
صفحۀ 71
تموم چیزی که با اطمینان میدونم اینه که اندی دوفرین شباهت زیادی با من یا هیچکس دیگهای که از بدو ورودم به اینجا میشناختم، نداشت. اندی پونصد دلار پولو پشت شلوارش چپوند و به داخل زندان آورد؛ ولی اون حرومی خونسرد چیز دیگه ای رو هم داخل زندان آورده بود. شاید یجور احساس ارج نهادن به خود، یا این احساس که در پایان کار برنده بود... یا شاید فقط نوعی احساس آزادی بود، حتی درون این دیوارهای خاکستری لعنتی.
تموم چیزی که با اطمینان میدونم اینه که اندی دوفرین شباهت زیادی با من یا هیچکس دیگهای که از بدو ورودم به اینجا میشناختم، نداشت. اندی پونصد دلار پولو پشت شلوارش چپوند و به داخل زندان آورد؛ ولی اون حرومی خونسرد چیز دیگه ای رو هم داخل زندان آورده بود. شاید یجور احساس ارج نهادن به خود، یا این احساس که در پایان کار برنده بود... یا شاید فقط نوعی احساس آزادی بود، حتی درون این دیوارهای خاکستری لعنتی.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.