بریدهای از کتاب بادبادک باز اثر خالد حسینی
1403/7/10
4.3
188
صفحۀ 37
تیراندازی و انفجارها کمتر از یک ساعت طول کشید ولی ما بدجوری ترسیده بودیم چون هیچکدام در خیابان صدای تیر و تفنگی نشنیده بودیم. تا آن وقت برایمان صدای ناآشنایی بود. آن نسل از کودکان افغانستانی که گوشهاشان جز صدای بمب و توپ و تفنگ چیزی نشنیده هنوز به دنیا نیامده بودند. هیچکدام از ما که در اتاق غذاخوری یکدیگر را در آغوش کشیده و منتظر طلوع خورشید بودیم حتی به خواب هم نمیدیدیم که یک شیوه زندگی به پایان رسیده. شیوه زندگی ما. و اگر هنوز کارش کاملاً تمام نشده دست کم در حال تمامشدن است.
تیراندازی و انفجارها کمتر از یک ساعت طول کشید ولی ما بدجوری ترسیده بودیم چون هیچکدام در خیابان صدای تیر و تفنگی نشنیده بودیم. تا آن وقت برایمان صدای ناآشنایی بود. آن نسل از کودکان افغانستانی که گوشهاشان جز صدای بمب و توپ و تفنگ چیزی نشنیده هنوز به دنیا نیامده بودند. هیچکدام از ما که در اتاق غذاخوری یکدیگر را در آغوش کشیده و منتظر طلوع خورشید بودیم حتی به خواب هم نمیدیدیم که یک شیوه زندگی به پایان رسیده. شیوه زندگی ما. و اگر هنوز کارش کاملاً تمام نشده دست کم در حال تمامشدن است.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.