بریدهای از کتاب داستان ممنوعه اثر ج.کاسپر کرامر
1403/4/2
صفحۀ 77
پدرم بیشتر چیزهایی را که از داستان ها می دانستم ، یادم داد. عمویم کاری کرد که نویسنده شدن به نظرم ممکن بیاید ؛ولی مادرم بود که نشانم داد بعد از اینکه داستانی ، مدت طولانی تعریف میشود،حقیقت، چیزی نیست که بشود مثل نخی از بقیه ی نخ ها جدایش کرد.
پدرم بیشتر چیزهایی را که از داستان ها می دانستم ، یادم داد. عمویم کاری کرد که نویسنده شدن به نظرم ممکن بیاید ؛ولی مادرم بود که نشانم داد بعد از اینکه داستانی ، مدت طولانی تعریف میشود،حقیقت، چیزی نیست که بشود مثل نخی از بقیه ی نخ ها جدایش کرد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.