بریدهای از کتاب پیکر فرهاد اثر عباس معروفی
3 روز پیش
صفحۀ 12
همه ی درد من این بود که یا می خواستند آدم را بپوشانند و پنهان کنند، و یا تلاش می کردند لباس را بر تن آدم جر بدهند، و ما یادگرفتم که بگریزیم. اما به کجا؟ مرز بین این دو کجا بود؟ کجا باید می ایستادیم که نه اسیر منادیان اخلاق باشیم و نه پرپرشده ی دست پرندگان بی اخلاق؟
همه ی درد من این بود که یا می خواستند آدم را بپوشانند و پنهان کنند، و یا تلاش می کردند لباس را بر تن آدم جر بدهند، و ما یادگرفتم که بگریزیم. اما به کجا؟ مرز بین این دو کجا بود؟ کجا باید می ایستادیم که نه اسیر منادیان اخلاق باشیم و نه پرپرشده ی دست پرندگان بی اخلاق؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.