بریدهای از کتاب خیر النساء اثر قاسم هاشمی نژاد
1403/12/23
صفحۀ 37
ذهن بچگانه اش می آمیخت به بوی تربت خون و شعله بود؛ اسبان پی شده، باد صحاری به شنهای داغ لیسه میزد؛ پیکان پرانی می نشست به حلقوم طفل شیرخواره؛ بازوان بریده بود؛ خیمه های غارت شده؛ لبهای عطشان؛ سر شاهواری که گویا بود به تشت طلا هم
ذهن بچگانه اش می آمیخت به بوی تربت خون و شعله بود؛ اسبان پی شده، باد صحاری به شنهای داغ لیسه میزد؛ پیکان پرانی می نشست به حلقوم طفل شیرخواره؛ بازوان بریده بود؛ خیمه های غارت شده؛ لبهای عطشان؛ سر شاهواری که گویا بود به تشت طلا هم
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.