بریده‌ای از کتاب تنها گریه کن: روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان اثر اکرم اسلامی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 25

با در و همسایه آن قدری رفت‌وآمد می‌کرد که پای غیبت و تهمت به خانه‌مان باز نشود . سر این چیزها با کسی شوخی نداشت . بد کسی را نه می‌گفت و نه می‌خواست . هیچ‌وقت هم بیکار ندیدمش . پای حوض نشستن و رخت‌ولباس شستن و بردار و بگذارِ کارهای خانه ، بداخلاق و بی حوصله‌اش نمی‌کرد . هنوز هم نفهمیدم چطور می‌توانست همیشه آن‌قدر آرام و مهربان باشد .

با در و همسایه آن قدری رفت‌وآمد می‌کرد که پای غیبت و تهمت به خانه‌مان باز نشود . سر این چیزها با کسی شوخی نداشت . بد کسی را نه می‌گفت و نه می‌خواست . هیچ‌وقت هم بیکار ندیدمش . پای حوض نشستن و رخت‌ولباس شستن و بردار و بگذارِ کارهای خانه ، بداخلاق و بی حوصله‌اش نمی‌کرد . هنوز هم نفهمیدم چطور می‌توانست همیشه آن‌قدر آرام و مهربان باشد .

2

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.