بریده‌ای از کتاب کهکشان نیستی: داستانی بر اساس زندگی آیت الله سیدعلی قاضی طباطبایی اثر محمدهادی اصفهانی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 16

خاک کربلا چه بهت‌آور بود؛ از سویی انگار وسط بهشت نشسته ای و از سوی دیگر، انکار کوه غم روی دوش هایت سنگینی می‌کند. اما شنیده بودم نجف طور دیگری است؛ سبک و آرام... انگار در خانه پدری ات نشسته ای و در خنکای نسیم محبت، آرام می‌شوی...

خاک کربلا چه بهت‌آور بود؛ از سویی انگار وسط بهشت نشسته ای و از سوی دیگر، انکار کوه غم روی دوش هایت سنگینی می‌کند. اما شنیده بودم نجف طور دیگری است؛ سبک و آرام... انگار در خانه پدری ات نشسته ای و در خنکای نسیم محبت، آرام می‌شوی...

10

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.