بریدۀ کتاب
پرهایش را باز کرد و درحالی که به سمت تایماز پرواز میکرد گفت: «همه اش که نباید ترسید. راه که بیفتیم ، ترسمان میریزد.»
پرهایش را باز کرد و درحالی که به سمت تایماز پرواز میکرد گفت: «همه اش که نباید ترسید. راه که بیفتیم ، ترسمان میریزد.»
2
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.