بریدۀ کتاب

پسر چابک سوار
بریدۀ کتاب

صفحۀ 236

پرهایش را باز کرد و درحالی که به سمت تایماز پرواز می‌کرد گفت: «همه اش که نباید ترسید. راه که بیفتیم ، ترسمان میریزد.»

پرهایش را باز کرد و درحالی که به سمت تایماز پرواز می‌کرد گفت: «همه اش که نباید ترسید. راه که بیفتیم ، ترسمان میریزد.»

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.