بریدهای از کتاب بوف کور اثر صادق هدایت
1403/8/1
صفحۀ 63
نمیدانم چه زهری در روح من ، در هستی من ریخته بود که نه تنها او را میخواستم ، بلکه تمام ذرات تنم ، ذرات تن او را لازم داشت!
نمیدانم چه زهری در روح من ، در هستی من ریخته بود که نه تنها او را میخواستم ، بلکه تمام ذرات تنم ، ذرات تن او را لازم داشت!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.