بریدهای از کتاب سال بلوا اثر عباس معروفی
1404/3/29
صفحۀ 17
مادر گفت :"تو امروز چه ت شده؟ خودت میفهمی، نوشا؟" خندیدم و گفتم:"بله مامان، من امروز حال خوشی دارم." "چی خوشحالت کرده؟" "باد."
مادر گفت :"تو امروز چه ت شده؟ خودت میفهمی، نوشا؟" خندیدم و گفتم:"بله مامان، من امروز حال خوشی دارم." "چی خوشحالت کرده؟" "باد."
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.