بریدهای از کتاب خردم کن اثر طاهره مافی
1404/3/25

4.1
132
صفحۀ 127
آب دهانم را به سختی قورت میدهم ، سعی میکنم نگاهم را از او بگیرم اما صورتم را می گیرد . نجوا می کند :« تو چه می دونی چقدر بهت فکر کردم . چند بار خوابت را دیدم ...» نفس کوتاه می کشد.« چند باز تو خواب دیدم که انقدر بهت نزدیکم .» تکان می خورد تا دستی لا ی مو هایش بکشد اما بعد نظرش عوض می شود . پایین را نگاه می کند . بالا را نگاه می کند .« خدایا ، جولیت، هر جا بری دنبالت میام . تو تنها چیز خوب هستی که توی این دنیا مونده .»
آب دهانم را به سختی قورت میدهم ، سعی میکنم نگاهم را از او بگیرم اما صورتم را می گیرد . نجوا می کند :« تو چه می دونی چقدر بهت فکر کردم . چند بار خوابت را دیدم ...» نفس کوتاه می کشد.« چند باز تو خواب دیدم که انقدر بهت نزدیکم .» تکان می خورد تا دستی لا ی مو هایش بکشد اما بعد نظرش عوض می شود . پایین را نگاه می کند . بالا را نگاه می کند .« خدایا ، جولیت، هر جا بری دنبالت میام . تو تنها چیز خوب هستی که توی این دنیا مونده .»
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.